کد مطلب:75492 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285
«خداوند از آثار گذشتگان برای شما عبرتها باقی گذاشت... آنها هنگام تندرستی توشه ای تهیه نكردند و در اول جوانی عبرت نگرفتند... بنابراین دلها سخت است برای بدست آوردن نصیب و بهره ی خود و غافل از هدایت [صفحه 20] و رستگاری است».[1]. عبرت نیندوختن از گذشتگان، كه موجب سخت دلی و غفلت از رستگاری است باید درس امروز ما باشد. باید بیندیشیم كه چگونه این نقیصه ی بزرگ، زندگانی آنان را تباه ساخت. عدم درك درست از تاریخ موجب بروز فساد در قلب و تفكر (فرد و جامعه) می گردد. فراموشی تاریخ خود موجب بی ریشه گی و سرگردانی خواهد گردید. بی ریشه گی نیز بدنبال خود حیات پشه مسلكانه را در بر خواهد داشت. چنین زندگانی دائما متاثر از هواهای نفسانی و بادهای اجتماعی است، یعنی پی در پی دچار تغییرات شده و بدینسوی و بدانسوی كشیده می شود و در نتیجه صاحب خود را به سقوط می كشاند. بنابراین یكی از علل مهم گمراهی افراد و سقوط تمدنها در بی توجهی آنها نسبت به گذشته بوده است. چنانچه مذلت گذشتگان، بدنبال درس نیندوختن آنها از تاریخ و رها ساختن مسایل پیشینیان خود بوده است. «آیا شما فرزندان آن مردم و اقوام ایشان نیستید كه از روش آنان استفاده كرده و پیروی می نمائید؟ بر مركب آنها سوار شده در راهی كه رفته اند می روید؟ پس قلوب سخت است برای به دست آوردن نصیب خود...»[2] تكرار كار گذشتگان و پیمودن راه خطای آنان دلیل بارزی بر عبرت نگرفتن از تاریخ است. زیرا كسانی كه گذشته ی باطل را فراموش كنند، محكوم به تكرار آن اند. در چنین حالتی دل مردگی، یكنواختی، [صفحه 21] عدم رشد و كمال، احساس پوچ بودن جریان تاریخ، بر حیات فرد و اجتماع سایه می افكند. «همین طور است رفتار دنیا با كسانی كه در آینده آمده جانشین قبلیها می گردند، چرا كوه مرگ از هلاك كردن نمی ایستد و بازماندگان از ارتكاب گناه و خطاكاری دست برنداشته، پشیمان نمی شوند و از رفتا گذشتگان پیروی می نمایند و پی در پی می گذرند تا پایان به فناء و نیستی منتهی شود».[3] وقتی كه تاریخ فراموش گردد، هنگامی كه گذشته مورد ارزیابی قرار نگیرد اصلاح خطا هم معنی و مفهوم نخواهد داشت. به تعبیر دیگر: بازگشت از راه غلط وقتی عینیت می یابد كه گذشته در ترازوی سنجش قرار گیرد. در غیر این صورت از زمین جز چرخش و از زمان جز گذشتن كاری ساخته نیست. فرد یا جامعه ای كه در صدد سنجش گذشته ی خویش نیست، در مدار تكرار عمل گذشتگان و ارتكاب گناه كه پایانی جز هلاكت ندارد قرار می گیرد. آیا چنین حیاتی حقیقتا رشد یابنده و رو به سوی كمال است؟ آیا در چنین حالتی انسانی كه ناظر بر خویش نیست و همواره بازیچه ی گذر ایام می باشد چه سودی از حیات خویش می برد؟! دانشجوی تاریخ (كه باید محتسب باشد نه ناقل محفوظات) با مطالعه ی اولین سطور تاریخ، با این سئوالها مواجه می شود كه: راستی تعریف «حیات» چیست؟ هدف از «خلقت» كدام است؟ این «آمدنها» و «رفتنها» در ورای خود چه تفسیری دارند؟ چرا دل ما از این گذر ایام غافل است؟ چه چیزی می تواند احیاء كننده ی دل انسان از آغشته شدن به [صفحه 22] مسائل روزمره باشد؟ و... چنان كسی كه به پهنه ی تاریخ با آن افق گسترده می نگرد و در طول سرگذشتها و روایات فراوان می یابد كه هزاران هزار انسان بر این كره ی خاكی پای نهاده و هر یك به انحاء مختلف رخت بربستند!!. یكی در كهولت و دیگری در مسند قدرت، سومی در جنگی و دیگری زیر تازیانه و... شراره ی بیدارگری بر فكر او خواهد جهید و این سئوال گستره ی وجودش را خواهد گرفت كه: راستی در این آمدنها و رفتن ها چه هدفی نهفته است؟!. این سئوال، ابتدای راه است و سرآغاز هفت شهر عشق عطار، با طرح این سئوال زندگی معنی دیگری پیدا می كند و حیات حقیقی در دل انسان جوانه می زند. با تدوام مطالعه ی تاریخ قلب آدمی از اسارت روزمره گی آزادتر می گردد، تا...
آن حضرت (ع) بدبختی قشر وسیعی از گذشتگان را بدین خاطر می دانند كه از تاریخ درسی نیندوخته و عبرت نگرفتند، فلذا از هدایت و رستگاری غافل و محروم ماندند.
صفحه 20، 21، 22.
(از خطبه ی 82 ج 1 ص 181 فیض الاسلام). (از خطبه ی 82، ج 1، ص 181 فیض الاسلام). (از خطبه ی 82 نهج البلاغه فیض الاسلام ج 1 ص 181).